
دلایل بد رفتاری کودکان: عوامل تاثیر گذار + راهکارها
زمان تقریبی مطالعه: 22 دقیقهاگرچه رفتارهای نامناسب کودکان برای والدین ناامیدکننده است، اما متخصصان روانشناسی کودک این رفتارها را به عنوان نشانهای از شکست یا نقص نمیبینند، بلکه آنها را پیامهای ارتباطی میدانند. بدرفتاری کودکان اغلب فریادی است برای بیان یک نیاز برآوردهنشده، یک چالش رشدی که کودک هنوز مهارت مدیریت آن را نیاموخته، یا واکنشی به محیط پرتنش. درک این ریشههای پنهان، نخستین گام برای واکنش دلسوزانه و موثر والدین است.
دلایل مرتبط با رشد، نیازها و محیط داخلی
بدرفتاری در اغلب موارد نشانهی یک نقص شخصیتی نیست، بلکه نشاندهندهی یک نیاز برآوردهنشده یا یک چالش رشدی است که کودک هنوز مهارت مدیریت آن را نیاموخته است. در این بخش، به ریشههای رفتارهای چالشی که در مراحل طبیعی رشد کودک نهفتهاند، میپردازیم.
مراحل رشد کودک و کنجکاوی
کودکان به طور غریزی کنجکاو هستند و دنیای اطراف خود را از طریق لمس، مزه کردن و اکتشاف میشناسند. این کنجکاوی که متخصصان آن را “سن ماجراجویی” مینامند (که معمولاً بین ۱ تا ۳ سالگی رخ میدهد)، موتور محرک یادگیری آنهاست. وقتی کودکی مدام وسایل را دست میزند یا محیط خانه را به هم میریزد، او قصد لجبازی ندارد، بلکه در حال تکمیل یک تکلیف رشدی است: درک چگونگی کارکرد جهان. در این مرحله، بسیاری از رفتارهایی که والدین برچسب “بدرفتاری” میزنند (مانند باز کردن کابینتها یا ریختن آب)، در واقع اکتشافات علمی کودک هستند. ممنوعیتهای بیش از حد در این دوره میتواند رشد شناختی کودک را کند کرده و او را به سمت لجبازیهای پنهان یا طغیانهای شدید سوق دهد. برای مثال، کودک مشاهده میکند که کنجکاوی (پیشایند) منجر به اکتشاف میشود، اما اگر واکنش والدین تنبیهی باشد (پیامد)، کودک یاد میگیرد که کنجکاوی خطرناک است یا بدتر، از طریق رفتار نامناسب توجه میگیرد. بنابراین، به جای سرکوب، توصیه میشود که محیط خانه تا حد ممکن ایمنسازی شود و کنجکاوی کودک به سمت فعالیتهای مجاز و ساختارمند هدایت گردد.
نیاز به توجه و جستجوی ارتباط
توجه برای رشد عاطفی کودک مانند هوا حیاتی است. این نیاز اساسی به حدی قوی است که اگر کودک نتواند از طریق رفتار مثبت (مانند بازی آرام یا کمک کردن) توجه مثبت والدین را جلب کند، به سرعت درمییابد که از طریق رفتار منفی (مثل جیغ زدن، پریدن وسط صحبت، یا بهانه گیری) میتواند توجه منفی (ماند عصبانیت، نصیحت، یا سرزنش) را به دست آورد. از دیدگاه اقتصاد رفتاری توجه، کودک به صورت ناخودآگاه محاسبه میکند که جلب توجه منفی (مثلاً ۵ دقیقه فریاد زدن مادر سر او) بسیار سریعتر و مطمئنتر از جلب توجه مثبت (مانند یک ساعت آرام بازی کردن) است. در نتیجه، رفتار منفی به یک استراتژی موثر برای بقای عاطفی تبدیل میشود. برای مثال، اگر کودک وسط یک مکالمه تلفنی مهم بپرد و والد با قطع مکالمه به او توجه کند، این رفتار جلب توجه تقویت میشود. راهکار موثر، استفاده از تکنیک “توجه فعال برای رفتار خوب” و اختصاص دادن زمان کیفی روزانه است تا مخزن توجه کودک پر شود.
سنجش و آزمایش مرزها و جدیت قوانین توسط والدین
کودکان برای احساس امنیت روانی به مرزهای مشخصی نیاز دارند. وقتی کودک مرزی را زیر پا میگذارد (مثلاً دیروقت بیدار میماند)، در واقع در حال آزمایش این است که آیا این قانون واقعاً سفت و سخت است، یا صرفاً یک خط کشی موقتی بوده است. در این مرحله، آنها جدیت و هماهنگی والدین را مورد سنجش قرار میدهند. بیثباتی در اجرای قوانین (یک روز اجازه میدهید، روز دیگر نه) باعث اضطراب شدید در کودک میشود؛ زیرا کودک با خود فکر میکند: “اگر قوانین پایدار نباشند، پس دنیای من هم امن نیست.” این اضطراب به لجبازیهای مکرر تبدیل میشود. هنگامی که والدین در اجرای قوانین هماهنگی ندارند، زیر پا گذاشتن قانون توسط کودک، با واکنشهای متفاوت والدین تقویت میشود، که این خود، عدم قطعیت را افزایش داده و کودک را تشویق به آزمون مجدد مرزها میکند. بنابراین، والدین باید قبل از وضع قانون در مورد آن توافق کرده و آن را به صورت واضح، ثابت و با لحنی قاطعانه اما مهربان اجرا کنند.
میل به استقلال و اثبات توانمندی
از سنین نوپایی، کودک به طور طبیعی تمایل به انجام کارها “به روش خودش” دارد. این یک میل مثبت برای رشد فردیت و اعتماد به نفس است. اگر این میل به استقلال سرکوب شود یا کودک احساس کند قدرتی در زندگی خود ندارد، با رفتارهای چالشبرانگیز (مانند نه گفتن مداوم یا لجبازی هنگام لباس پوشیدن) برای اثبات توانمندی خود میجنگد. اگر والدین در مورد مسائل کوچک (مانند پوشیدن جوراب یا خوردن صبحانه) وارد جنگ قدرت شوند، کودک از همان طریق لجبازی، توانمندی از دست رفته خود را جبران میکند. این احساس سلب اختیار، منجر به امتناع از همکاری شده و کلنجار والد، احساس پیروزی و تقویت نبرد قدرت را در کودک ایجاد میکند. برای حل این مشکل، متخصصان توصیه میکنند از تکنیک “انتخابهای محدود” (Limited Choices) استفاده کنید تا به کودک حس قدرت و اختیار داده شود، در حالی که والد کنترل نتیجه نهایی را حفظ میکند (مثلاً: “میخواهی پیراهن آبی را بپوشی یا پیراهن زرد را؟” به جای “این پیراهن را بپوش!”).
عدم درک قواعد و قانونهای زندگی
بسیاری از اوقات، کودک بدرفتاری میکند چون واقعاً نمیداند از او چه انتظاری میرود. قوانین باید نه تنها ثابت باشند، بلکه باید به زبانی مثبت، مشخص و متناسب با سن کودک بیان شوند. وقتی به کودک گفته میشود: “اینجا شلوغ نکن!” او نمیداند شلوغ نکردن یعنی چه، زیرا این یک دستور مبهم است. در مقابل، باید از دستورات مثبت استفاده شود: “لطفاً روی صندلی بنشین و آرام صحبت کن.” این امر از تقویت رفتار نامناسب جلوگیری میکند، چرا که کودک دقیقاً میداند که چه کاری باید انجام دهد. دستورات مبهم و منفی باعث سردرگمی کودک میشود و عصبانیت والد را به دنبال دارد، بدون اینکه هدف اصلی (انجام رفتار مطلوب) محقق شود. هر قانون جدیدی باید با مثالهای مشخص و در زمان آرامش (و نه حین عصبانیت) توضیح داده شود تا کودک بتواند آن را درک کند.
دلایل مرتبط با احساسات و عوامل محیطی
این دسته از دلایل ریشه در تعاملات محیطی کودک و تواناییهای او در پردازش احساسات درونی دارد.
عدم برقراری ارتباط کلامی و ناتوانی در بیان منظور
کودکان نوپا و آنهایی که تاخیر گفتاری دارند، وقتی نمیتوانند نیاز یا احساس بزرگ خود را با کلمات بیان کنند، دچار «فروپاشی ارتباطی» میشوند. این ناامیدی شدید به سرعت به پرخاشگری فیزیکی (مانند زدن یا گاز گرفتن) یا عصبانیتهای شدید تبدیل میشود. پرخاشگری در این شرایط، تنها راه کودک برای “حرف زدن” و ابراز ناامیدی است. در واقع، ناتوانی در بیان احساس، منجر به افزایش خشم و پرتاب اشیا یا جیغ زدن میشود که در نهایت توجه والد را جلب میکند. اگر کودک مهارتهای کلامی لازم را داشت، به جای پرخاشگری میتوانست نیاز خود را بیان کند. اگر والدین به این مشکل مشکوک هستند، ارجاع به گفتاردرمانگر ضروری است. همچنین، والدین باید به طور مداوم واژههای احساسی (مانند “ناراحت”، “خسته”، “عصبانی”) را آموزش دهند تا کودک بتواند ناامیدی خود را کلامی کند.
چالشها و احساسات بزرگ عاطفی کودکان
ما از کودکان انتظار داریم که احساسات خود را مدیریت کنند، در حالی که آنها هنوز مغز کاملاً توسعه یافتهای برای «خودتنظیمی» ندارند. زمانی که اضطراب، ناامیدی یا خشم زیادی را تجربه میکنند، چون نمیتوانند به صورت کلامی بگویند: “من اضطراب دارم”، آن را به شکل بیرونی (پرخاشگری یا گوشهگیری) نشان میدهند. پرخاشگری یا لجبازی در واقع تبدیل احساسات درونی سخت (ترس، خجالت، ناامیدی) به رفتاری قابل مشاهده و بیرونی است که به عنوان یک سیستم هشدار عمل میکند. این رفتار نشان میدهد که کودک از نظر عاطفی تحت فشار قرار گرفته است. برای مدیریت این شرایط، والدین باید به جای سرزنش رفتار، احساس زیرین را شناسایی و به رسمیت بشناسند: “میفهمم که چقدر ناامیدی، اما پرتاب کردن اسباببازی راهحل نیست.”
نیازهای اساسی برآورده نشده بچه
محرکهای بیولوژیکی مانند گرسنگی (Hunger) و خستگی (Tiredness) دلایل شایعی برای بدرفتاری در کودکان هستند. این عوامل را باید قبل از هر اقدام انضباطی در نظر گرفت (اصل: اول بیولوژی، بعد روانشناسی). زمانی که قند خون کودک پایین میآید، بدن برای جبران، هورمونهای استرس (کورتیزول و اپینفرین) ترشح میکند، که کودک را حساس و تحریکپذیر میسازد. همچنین کودک خسته، آستانه تحمل کمتری در برابر استرسهای کوچک دارد. افت قند خون یا خستگی، سیستم عصبی کودک را به شدت تحت تاثیر قرار داده و عصبانیت یا طغیان را افزایش میدهد. بنابراین، اطمینان از ثبات ساعات خواب و غذا بسیار مهم است. لازم است والدین از دادن شیرینیجات در زمان گرسنگی به شدت پرهیز کنند، زیرا این مواد باعث نوسان شدید قند خون و تشدید عصبانیت میشوند.
تقلید از بزرگترها و الگوبرداری از رفتار والدین و اطرافیان
کودکان از والدین خود الگوبرداری میکنند و رفتارهای مشاهده شده را به عنوان یک واکنش “عادی” به استرس یا خشم میآموزند. کودکان شنونده خوبی نیستند، بلکه ناظران بسیار ماهری هستند. وقتی والدین هنگام عصبانیت یا مواجهه با مشکل فریاد میزنند، در واقع به کودک آموزش میدهند که در زمان عصبانیت، راهحل موثر افزایش صدا و پرخاشگری است. بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی، کودکانی که شاهد رفتار پرخاشگرانه بودهاند، خود نیز پرخاشگری میکنند. این نوع آموزش غیرمستقیم پرخاشگری بسیار قویتر از هرگونه نصیحت کلامی عمل میکند. بنابراین، والدین باید مسئولیت تنظیم هیجانی خود را بپذیرند و الگوی مناسبی از آرامش در مواجهه با استرس باشند.
تغییر رویه زندگی و بیثباتی در قوانین
بیثباتی در روال زندگی (مثلاً تغییر مداوم ساعت خواب) و تفاوت در شیوه تربیتی والدین، مهمترین منبع استرس برای کودکان است. روال منظم (Routine) برای کودک، ستونهای ساختاری ذهنی را فراهم میکند که احساس امنیت و آرامش را به ارمغان میآورد. وقتی این ستونها ناپایدار باشند، کودک احساس ناامنی کرده و انرژی ذهنی خود را صرف نگرانی و سردرگمی میکند که در نهایت به بدرفتاری منجر میشود. عدم هماهنگی بین والدین در مورد قوانین نیز امنیت روانی کودک را فرسایش میدهد. بنابراین، ایجاد یک روال مشخص و قابل پیشبینی، و توافق صد در صدی بین والدین بر سر اصول اصلی تربیت، یک راهکار حیاتی است.
عوامل محیطی پرتنش
بدرفتاری کودک در مدرسه یا خانه میتواند یک واکنش ثانویه به عوامل بیرونی پرتنش باشد. کودکی که در مدرسه مورد قلدری قرار میگیرد یا زیر بار سنگین انتظارات تحصیلی است، ممکن است برای جلب توجه، یا تخلیه خشم و ناامیدی خود، در خانه یا مدرسه بدرفتاری کند. اگر رفتار چالشبرانگیز کودک عمدتاً در محیط مدرسه یا بلافاصله پس از بازگشت به خانه رخ میدهد، باید احتمال وجود مشکلاتی مانند قلدری، احساس عدم درک توسط معلم، یا اضطراب عملکرد را بررسی کرد. در این شرایط، لازم است با معلمان کودک همکاری شود و محیط کلاس ارزیابی گردد. همچنین آموزش مهارتهای قاطعیت (Assertiveness) به کودک برای مقابله با زورگویی میتواند مفید باشد.
باجدهی والدین و تقویت رفتار نادرست
باجدهی زمانی رخ میدهد که والدین در مواجهه با گریه، جیغ یا قشقرق کودک، برای پایان دادن به وضعیت ناخوشایند، تسلیم خواسته نامناسب کودک میشوند. این عمل به طور قاطع، رفتار نادرست را تقویت میکند. کودک از نظر رفتاری هوشمند است و یاد میگیرد که: “فریاد زدن روش موثری برای رسیدن به بستنی است.” وقتی والدین تسلیم میشوند، به کودک آموختهاند که رفتارهای شدید و منفی، اهرم قدرت او برای کنترل محیط هستند؛ این چرخه منجر به تشدید دفعات و شدت بدرفتاریها میشود. برای جلوگیری از این تقویت رفتار کوئر سیو (Coercive Behavior)، والدین باید در مورد وظایف و قوانین قاطعیت داشته باشند و از ورود به بازیهای کلامی که منجر به توجیه کوتاهی میشود، پرهیز کنند.
فقدان ساختار مناسب یا روتین ثابت در خانه
نبود روالهای ثابت (مثلاً زمان دقیق خواب، غذا و انجام تکالیف) باعث سردرگمی و عدم احساس کنترل در کودک میشود. این بینظمی ساختاری، استرس در خانواده را افزایش داده و در نهایت به بدرفتاری منجر میشود. روالهای ثابت نه تنها به مدیریت زمان کمک میکنند، بلکه به کودک احساس میدهند که میتواند اتفاقات بعدی را پیشبینی کند. این پیشبینیپذیری، امنیت روانی را تقویت کرده و میل به کنترل و پرخاشگری را کاهش میدهد. تدوین یک جدول برنامهریزی بصری (مانند یک تخته وایت برد با تصاویر) به کودکان (به ویژه سنین پیشدبستانی) کمک میکند تا وظایف روزانه خود را بهتر درک کرده و با حس اطمینان بیشتری با آنها مواجه شوند.
تغییرات عمده زندگی که باعث استرس و بدرفتاری میشوند:
کودکان فاقد مهارتهای مقابلهای بزرگسالان هستند؛ بنابراین، هر تغییر بزرگ یا ناگهانی، به طور مستقیم بر رفتار آنها تأثیر میگذارد و اغلب منجر به «پسرفت رشدی» (Regression) میشود.
جدایی یا طلاق والدین
طلاق یک عامل استرسزای شدید برای کودکان در هر سنی است. استرس ناشی از طلاق میتواند منجر به مشکلات رفتاری، اختلال خواب و مشکلات روحی و روانی شود. کودکان خردسال ممکن است نتوانند جدایی را درک کنند و نگران این باشند که والدین دیگر آنها را دوست نداشته باشند یا آنها نیز ترک شوند. کودکان دبستانی ممکن است فکر کنند فروپاشی خانواده تقصیر آنها بوده و خود را مقصر بدانند. این ترس از فقدان مضاعف، منجر به اختلال خواب، وابستگی شدید، و بروز رفتارهای غیرقابل پیشبینی میشود. لازم است والدین به کودک اطمینان دهند که طلاق به او ربطی ندارد (سلب حس تقصیر) و قوانین و روال زندگی او تا حد امکان ثابت خواهد ماند.
تولد خواهر یا برادر جدید و احساس ناامنی
ورود عضو جدید، یکی از بزرگترین تنشهای زندگی برای فرزند اول است، زیرا او احساس میکند باید محبت و توجه کامل والدین را تقسیم کند. واکنشهای رایج شامل پرخاشگری (که معمولاً متوجه والدین است، نه نوزاد) پسرفت رفتاری (مانند استفاده مجدد از شیشه شیر یا شبادراری) و افزایش وابستگی است. پسرفت رفتاری در واقع یک استراتژی ناخودآگاه برای حل مسئله است؛ کودک بزرگتر میخواهد مطمئن شود که هنوز هم از امتیازات و مراقبتهای فرزند کوچکتر برخوردار است. والدین باید در ماههای اول، از ایجاد تغییرات اساسی در زندگی فرزند بزرگتر (مانند تغییر اتاق خواب) خودداری کنند و به او مسئولیتهای کوچک و افتخارآفرین در مورد نوزاد بدهند تا احساس ارزشمندیاش حفظ شود.
اضافه شدن یک فرد جدید به خانواده (مانند ناپدری/نامادری یا اقوام مقیم)
همانند تولد فرزند جدید، ورود ناگهانی یک فرد جدید به خانه، روال و ساختار خانواده را به هم میزند و به عنوان یک عامل استرسزا در مقیاسهای زندگی شناخته میشود. این امر به ویژه زمانی چالشبرانگیز است که فرد جدید تلاش کند فوراً نقش انضباطی سختگیرانهای را ایفا کند و باعث شود کودک احساس از دست دادن کنترل بر قلمرو خود را تجربه کند.
تغییر شغل والدین یا استرس مالی خانواده
والدین تحت فشار مالی یا شغلی، کمتر صبور و از نظر عاطفی کمتر در دسترس هستند. کودکان مانند “دماسنج احساسات” خانواده عمل کرده و استرس پنهان والدین را جذب میکنند و آن را به صورت رفتاری (پرخاشگری یا تحریکپذیری) منعکس میکنند. این نشان میدهد که برای مدیریت رفتار کودک، مدیریت استرس خود والدین نیز ضروری است.
مرگ یکی از اعضای خانواده
غم و سوگ میتواند در کودکان به صورت خشم، لجبازی، یا افزایش مشکلات رفتاری خود را نشان دهد. فقدان امنیت و تغییر در روتین روزانه که به دنبال از دست دادن رخ میدهد، محرک بدرفتاری است. این رویداد در لیست عوامل شایع ایجاد استرس در کودکان نیز قرار دارد.
تغییر مدرسه یا دوستان
تغییر مدرسه مستلزم تطبیق اجتماعی و آموزشی قابل توجهی است. کودک ممکن است به دلیل احساس تنهایی، ترس از قلدری در محیط جدید، یا ناتوانی در سازگاری با سیستم جدید آموزشی، رفتارهای چالشبرانگیز نشان دهد. اگر مشکل رفتاری به دنبال تغییر مدرسه رخ دهد، والدین باید با معلم همکاری کنند تا مطمئن شوند محیط مدرسه برای کودک مناسب است و او احساس امنیت میکند.

عوامل مربوط به سلامت روان و عصبشناسی:
اگر بدرفتاریها مکرر، شدید، و علیرغم بهترین تلاشهای تربیتی والدین ادامه داشته باشند، نیاز به بررسی عمیقتر از نظر وجود اختلالات زمینهای است. اختلالاتی مانند اختلال نقص توجه/بیشفعالی (ADHD)، اختلال نافرمانی مقابلهای (ODD)، یا اختلالات طیف اوتیسم، ریشه در ساختار مغز و سیستم عصبی دارند و نیازمند درمان تخصصی هستند.
- اختلال نقص توجه/بیشفعالی (ADHD): در این حالت، کودک واقعاً در کنترل تکانهها (Impulsivity) و بیحرکت ماندن مشکل دارد. پرخاشگری در این کودکان اغلب ناشی از ناتوانی در مهار پاسخهای سریع و تکانشی است. در مواجهه با این کودکان، والدین باید فرض کنند که کودک نمیتواند همکاری کند، نه اینکه نمیخواهد (تفاوت میان محدودیت بیولوژیکی و بدخواهی).
- اختلال نافرمانی مقابلهای (ODD): این اختلال با الگویی طولانیمدت از خشم غیرعادی، تحریکپذیری، مخالفت سرسختانه با قوانین و کینهورزی مشخص میشود. این رفتارها فراتر از لجبازی معمولی است و اغلب کنترل والدین و بزرگسالان را هدف قرار میدهد و نیازمند رواندرمانی فردی یا آموزش مدیریت والدین (PMT) است.
عدم یکپارچگی حسی
اختلال پردازش حسی (SPD) وضعیتی است که در آن مغز ورودیهای حسی (صدا، لمس، بو، نور) را به درستی پردازش نمیکند. این امر منجر به واکنشهای شدید و غیرمعمول میشود. برای کودکی که حساسیت بیش از حد (Hyper-sensitive) دارد، صدای جاروبرقی یا بافت خاصی از لباس میتواند وحشتناک باشد. در این شرایط، طغیان کودک یک واکنش دفاعی شدید به یک محیط ناامن حسی است. در مقابل، کودکی که حساسیت کم (Hyposensitive) دارد، ممکن است به دنبال تحریک حسی مداوم باشد (مثلاً جویدن لباس، تکان خوردن، یا برخورد فیزیکی شدید). این رفتارها اغلب به دلیل جستجوی حسی، به اشتباه به عنوان پرخاشگری یا بیشفعالی تشخیص داده میشوند. اگر مغز کودک صدای زمزمه را مانند صدای سوت بلند درک کند، پرخاشگری او یک واکنش منطقی به یک تهدید درکشده است. این مشکل نیازمند تشخیص و درمان تخصصی از طریق کاردرمانی حسی است.
مشکلات یادگیری کودکان
کودکان باهوشی که با اختلالات یادگیری خاص (مانند نارساخوانی یا دیس کالکولی) درگیر هستند، اغلب در مدرسه احساس ناامیدی، شرم و ترس میکنند. این فشار روانی، به جای اینکه به صورت کلامی ابراز شود، به شکل رفتارهای فرار از موقعیت (Avoidance Behavior) مانند لجبازی در انجام تکالیف، یا پرخاشگری در کلاس بروز میکند. کودک با مشکل یادگیری، بدرفتاری را به عنوان مکانیزم دفاعی برای پنهان کردن نقص خود انتخاب میکند، چرا که برای او بهتر است که به نظر برسد “بد” است تا اینکه احساس شرم کند که “نمیتواند بخواند”. تشخیص زودهنگام این مشکلات از طریق متخصصان، و حمایت تحصیلی، نه تنها عملکرد آموزشی، بلکه سلامت رفتاری کودک را به شدت بهبود میبخشد.
محرکها و دلایل رفتاری خاص:
این بخش به محرکهای لحظهای و کارکردهای رفتاری خاص میپردازد که بلافاصله قبل و بعد از بدرفتاری رخ میدهند.
واکنش به استرس
کودکان به استرس والدین بسیار حساس هستند و رفتار آنها به عنوان منعکسکننده سطح اضطراب محیط خانه عمل میکند. والدین مضطرب یا عصبانی، اغلب آستانه تحمل کمتری برای رفتار کودک دارند و در نتیجه به سرعت وارد جنگ قدرت میشوند. مدیریت استرس شخصی والدین، قدم اول در آموزش تنظیم هیجانی به کودک است.
تلاش برای اعمال قدرت و کنترل
بسیاری از تعارضات روزمره ریشه در تلاش کودک برای اثبات قدرت خود دارد، به ویژه زمانی که در طول روز احساس عدم کنترل داشته باشد. لجبازی اغلب تلاشی برای به دست آوردن نوعی اختیار است که کودک احساس میکند از او سلب شده است.
مشکل در تنظیم هیجانات و فقدان مهارتهای خودتنظیمی
کودکانی که مهارتهای خودتنظیمی ندارند، نمیدانند چگونه از حالت خشم یا ناراحتی شدید به آرامش برگردند. این فقدان مهارت، در زمانهای استرسزا به طغیان منجر میشود. وظیفه والدین این است که در ابتدا به عنوان تنظیمکننده بیرونی (Co-regulator) عمل کنند تا مغز کودک بتواند آرامش را یاد بگیرد.
مشکل در زمانبندی و درک زمان
کودکان خردسال مفهوم زمان را به صورت انتزاعی درک نمیکنند. در نتیجه، زمانی که به آنها ناگهان گفته میشود “بازی تمام شد”، احساس شوک و بیعدالتی کرده و طغیان میکنند. برای آنها، “حالا” مهم است و پایان ناگهانی یک فعالیت لذتبخش، غیرقابل قبول است. این امر نیاز به مدیریت انتقالها را برجسته میکند.
انتقالها و جابجاییها و تحریک لجبازی
انتقال از یک فعالیت به فعالیت دیگر (مانند از بازی به مسواک زدن، یا از خانه به مهدکودک) یکی از شایعترین محرکهای لجبازی است. این جابجاییها باعث میشوند کودک احساس کند کنترل محیط از دستش خارج شده است.
نحوه واکنش کودکان به استرس و تغییر
واکنش کودکان به استرس و تغییر (مانند تغییر مدرسه یا تولد خواهر/برادر) بسیار متفاوت از بزرگسالان است و میتواند شامل موارد زیر باشد:
- پسرفت رفتاری (Regression): بازگشت به رفتارهای سنین پایینتر، مانند شبادراری، مکیدن شست، یا درخواست پستانک یا شیشه شیر. این یک پیام روشن است: “من احساس امنیت نمیکنم و به مراقبت بیشتری نیاز دارم.”
- حساسیت عاطفی شدید: گریههای طولانی، تحریکپذیری بیش از حد، یا عصبانیت بر سر مسائل جزئی.
- پرخاشگری و طغیان: بروز خشم و پرخاشگری، که معمولاً متوجه والدین است و نه منبع استرس اصلی (مانند نوزاد جدید).
- گوشهگیری و انزوا: کنارهگیری از فعالیتهای اجتماعی یا کاهش تعامل با همسالان.
نکته قابل توجه این است که پژوهشها نشان میدهند که در زمان استرسهای شدید (مانند طلاق)، پسران بیشتر در معرض اختلالات رفتاری (پرخاشگری) قرار میگیرند، در حالی که دختران ممکن است افزایش افسردگی یا تغییر در عادات غذایی را تجربه کنند. این الگو به متخصصان کمک میکند تا مداخلات عاطفی را متناسب با نیازهای فردی کودک تنظیم کنند.

چگونه ریشه اصلی بدرفتاری را کشف کنیم؟
برای حل موثر بدرفتاری، باید نقش یک “کارآگاه رفتاری” را بازی کنید. بدرفتاری یک پاسخ است؛ شما باید محرک (آنچه قبل از رفتار رخ میدهد) و پیامد (آنچه رفتار را تقویت میکند) را درک کنید. این روش، تحلیل تابعی رفتار نام دارد که هستهی آن مدل ABC است.
مدل ABC به والدین کمک میکند تا رفتارهای چالشبرانگیز را به صورت عینی مشاهده و ثبت کنند تا کارکرد پنهان رفتار مشخص شود.
| A: پیشایند (Antecedent) | B: رفتار (Behavior) | C: پیامد (Consequence) |
| چه چیزی درست قبل از وقوع رفتار رخ داد؟ (مثلاً: دستور تمیز کردن اتاق، گرسنگی، صدای بلند) | رفتار دقیقاً چه بود؟ (توصیف عینی، مثلاً: جیغ زدن، پرتاب اشیا) | بلافاصله پس از رفتار چه اتفاقی افتاد؟ (مثلاً: توجه والد، فرار از تکلیف، تسلیم شدن والد) |
با استفاده از مدل ABC، والدین میتوانند کارکرد نهایی رفتار (آنچه کودک به دست میآورد) را شناسایی کنند. این کارکردها تقریباً همیشه یکی از این موارد هستند: جلب توجه (Attention) ، فرار از یک تکلیف/موقعیت (Escape)، دسترسی به یک شیء خاص (Tangible) یا تحریک حسی (Sensory). به عنوان مثال، اگر پیشایند (A) دستور انجام تکالیف باشد و پیامد (C) فرار از آن تکلیف باشد، بدرفتاری کارکرد فرار را دارد. راهحل در اینجا تنبیه نیست، بلکه حذف فرار به عنوان پیامد و آموزش نحوه تقاضای کمک است.
اشتباهات رایج والدین در مواجهه با بدرفتاری
- تسلیم شدن در برابر قشقرق (باجدهی): بدترین اشتباه، تقویت ناخواسته رفتار منفی است. تسلیم شدن در برابر گریه کودک برای فرار از موقعیت ناخوشایند، به رفتار نادرست پاداش میدهد و آن را شدیدتر میکند.
- تنبیه فیزیکی یا تهدید: کتک زدن و تهدید نه تنها غیر مؤثر است و آسیب روانی ایجاد میکند بلکه به کودک میآموزد که خشونت راهحل مشکلات است و او نیز میتواند از آن برای اعمال قدرت استفاده کند.
- انتقاد یا شرمساری در ملاء عام: سرزنش کودک در حضور دیگران باعث از بین رفتن اثر آموزشی میشود، زیرا کودک بیشتر روی تماشاگران تمرکز میکند. صحبت در خلوت، احترام به حریم کودک است.
- دستورات مبهم یا منفی: استفاده از جملاتی مانند “مودب باش” یا “اینجا رو نریز به هم” به کودک نمیگوید که دقیقاً چه کاری باید انجام دهد.
- توجه منفی بیش از حد: تمرکز مداوم بر اصلاح رفتار منفی، به طور متناقض آن رفتار را تقویت میکند، زیرا کودک هر نوع توجهی را دریافت پاداش تلقی میکند.
روشهای کاربردی برای مدیریت احساسات هیجانی:
برای کمک به کودکان در مدیریت احساسات قوی، باید هوش هیجانی آنها را توسعه داد که این امر از طریق «مربیگری هیجانی» (Emotion Coaching) محقق میشود.
- آموزش نامگذاری احساسات (Emotion Labeling): به کودک کمک کنید تا احساس خود را شناسایی و نام ببرد (مثلاً: “من میبینم که تو ناامید و خشمگین هستی”).
- اعتبار بخشیدن به احساس: به او بگویید داشتن آن احساس اشکالی ندارد (“عصبانی بودن ایرادی ندارد…”).
- مرزگذاری بر رفتار: همزمان، بر رفتار نامناسب حد بگذارید (“…اما زدن دیگران ایراد دارد”).
- آموزش مهارتهای مقابلهای: تکنیکهای آرامسازی مانند نفس عمیق، شمردن تا ۱۰، یا رفتن به «جعبه آرامش» (Calming Box) را به او بیاموزید و تمرین کنید.

استراتژیهای مؤثر در برخورد با طغیانهای رفتاری
از سری استراتژی های موثر در برابر قشقرق کودک میتوان به آرام ماندن، بیتوجهی فعال، استفاده صحیح از تایماوت اشاره نمود.
۱. آرام ماندن (Co-regulation):
پاسخ پرخاشگرانه یا عاطفی والدین، رفتار کودک را تشدید میکند و به او پیامی منفی در مورد تنظیم هیجانی میدهد. والدین باید در لحظه طغیان، مکث کرده و خونسردی خود را حفظ کنند تا بتوانند به کودک کمک کنند آرامش خود را بازیابد (Co-regulate).
۲. بیتوجهی فعال (Active Neglect):
این تکنیک برای رفتارهای جلب توجهی جزئی و غیرخطرناک (مانند نق زدن یا لجبازیهای کلامی) بسیار مؤثر است. نحوه اجرای آن به این صورت است: هنگامی که رفتار نامطلوب شروع میشود، توجه خود را کاملاً از کودک بگیرید (تماس چشمی را قطع کنید، حرف نزنید). به محض اینکه کودک رفتار مناسب (حتی یک ثانیه سکوت) نشان داد، بلافاصله توجه خود را بازگردانید و رفتار مثبت را تقویت کنید. این روش، رفتار منفی را خاموش میکند.
۳. تایمآوت هدفمند (Time-Out):
تایمآوت، که اغلب به اشتباه به عنوان تنبیه استفاده میشود، در واقع یک ابزار آموزشی برای خودتنظیمی است. هدف از تایمآوت این است که کودک را از محیط پرهیجان جدا کنیم تا سیستم عصبیاش فرصت آرام شدن پیدا کند و بفهمد که رفتارهای پرخاشگرانه او را به خواستهاش نمیرساند. تایمآوت فقط برای کودکان بالای ۲ سال مؤثر است و محل آن نباید تاریک یا ترسناک باشد، بلکه باید یک «محل آرامش» باشد که فاقد محرکهای سرگرمکننده است.
نقش والدین به عنوان الگو و تأثیر تربیت مقتدرانه
تربیت مقتدرانه متعادلترین و موثرترین شیوه فرزندپروری شناخته شده است. این سبک یک تعادل ظریف بین محبت و قاطعیت برقرار میکند:
- محبت بالا (Warmth and Responsiveness): والدین مقتدر دلسوز، حمایتگر و پاسخگو هستند. آنها به نظرات کودک گوش میدهند و نیازهای عاطفی او را تأمین میکنند.
- انتظارات معقول (High Demands and Structure): آنها قوانین روشن، ثابت و متناسب با سن وضع میکنند و در اجرای پیامدها ثابتقدم هستند.
والدین مقتدر در برابر والدین مستبد (Authoritarian) که فقط بر کنترل شدید و اطاعت بدون چون و چرا تمرکز دارند، عمل میکنند. تربیت مقتدرانه به جای تنبیه و ترساندن، از تقویت مثبت و منطق استفاده میکند و به کودک کمک میکند تا استقلال و اعتماد به نفس بالایی پیدا کند. این رویکرد به کودک میآموزد که در تصمیمگیریها نقش داشته باشد، که یک مهارت حیاتی برای موفقیت در آینده است.
نقش پرستار کودک در بد رفتاری کودکان
گاهی اوقات ممکن است والدین به علت داشتن شرایط شغلی و شخصی خود، ناچار به استخدام پرستار کودک در منزل شوند. اما متاسفانه گاهی اوقات پرستارانی که شناختی از اصول روانشناسی کودک ندارند و با شیوه های نوین تربیتی کودک آشنا نیستند، میتوانند تاثیر منفی به سزایی در رفتارهای کودک در دوران کودکی و زندگی آینده وی باشد. در نتیجه به شما پیشنهاد میکنیم، در صورت نیاز به استخدام پرستار برای نگهداری از کودک در منزل، پرستارانی مجرب، حرفه ای، تحصیل کرده و قابل اعتماد را از مراکز مورد اعتماد استخدام نمایید.
شرکت خدمات پرستاری ارسطو، سالهاست که با رضایتمندی مشتریان خود به پرستاری از کودکان در منزل با تیم حرفه ای و مجرب ادامه میدهد و همواره مشتریان خود را با رضایت کامل همراهی کرده است. شما میتوانید برای استخدام پرستار کودک متخصص از ارسطو نسبت به بررسی هزینه نگهداری کودک در منزل اقدام نمایید و یا با تیم کارشناسان ما تماس حاصل نمایید.
اهمیت مشاوره تخصصی و برنامههای درمانی
در مواجهه با بدرفتاریهای شدید و مداوم (به ویژه اگر مشکوک به ADHD، ODD یا اضطراب باشید)، کمک گرفتن از متخصص (روانشناس کودک) یک ضرورت است.
- آموزش مدیریت والدین (PMT – Parent Management Training): این روش درمانی به صورت خاص بر آموزش والدین تمرکز دارد. والدین مهارتهایی مانند تقویت مثبت هدفمند، برقراری ارتباط موثر و اجرای پیامدهای ثابت و منطقی را یاد میگیرند. PMT بر این فرض استوار است که تغییر در واکنشهای والدین، کلید تغییر در رفتار کودک است.
- درمان شناختی رفتاری (CBT – Cognitive Behavioral Therapy): این درمان به خود کودک کمک میکند تا الگوهای فکری منفی (مثلاً: “من همیشه شکست میخورم”) را شناسایی کند و راههای سازگارانه برای مقابله با احساسات شدید مانند خشم یا اضطراب بیابد. CBT به کودک مهارتهای «خودتنظیمی» را میآموزد.
تماس به اقدام و اهمیت مراقبت تخصصی: والدینی که از خدمات مراقبتی استفاده میکنند، باید بدانند که ثبات و دانش متخصصانه در تربیت حیاتی است. اعزام مراقب کودک مجرب و متخصص، که با اصول روانشناسی کودک، روشهای نوین رفتاری (مانند PMT و مدیریت طغیانهای هیجانی) و سبکهای مقتدرانه آشنا باشد، ضروری است. یک مراقب غیر متخصص میتواند ناخواسته با رفتارهایی مانند باجدهی یا تنبیه فیزیکی، تمام تلاشهای تربیتی والدین را خنثی کند. تخصص و هماهنگی مراقب با اصول تربیتی خانواده، نقشی حیاتی در سلامت رفتاری کودک دارد.
پیامدهای بلندمدت بد رفتاری در زندگی کودکان
بدرفتاری در دوران کودکی میتواند عواقب جدی و طولانیمدتی در زندگی فرد داشته باشد. کودکانی که در دوران کودکی بهطور مداوم بدرفتاری میکنند، در معرض خطر بیشتری برای مشکلات تحصیلی، اجتماعی و روانی قرار دارند. یکی از پیامدهای اصلی بدرفتاری در کودکی، ناتوانی در ایجاد و حفظ روابط اجتماعی سالم در آینده است. کودکانی که بهخاطر بدرفتاریهایشان مورد تنبیه یا طرد قرار میگیرند، ممکن است در بزرگسالی دچار مشکلات اعتماد به نفس شوند و نتوانند روابط دوستانه و همکاریهای اجتماعی مطلوبی برقرار کنند. همچنین، بدرفتاریهای مداوم میتواند بر عملکرد تحصیلی کودک تأثیر منفی بگذارد.
این کودکان ممکن است انگیزهای برای پیشرفت تحصیلی نداشته باشند و در مواجهه با چالشهای آموزشی، سریعاً از مسیر درست خارج شوند. علاوه بر این، بدرفتاریهای طولانیمدت میتواند به مشکلات روانشناختی جدی مانند افسردگی، اضطراب، و حتی اختلالات رفتاری منجر شود. این کودکان بهطور مداوم با احساسات منفی مانند ناامیدی، بیاعتمادی و خشم دستوپنجه نرم میکنند که این مسائل میتواند زندگی اجتماعی، شغلی و خانوادگی آنها را تحتتأثیر قرار دهد. بنابراین، شناسایی و اصلاح بدرفتاری در کودکی بسیار حائز اهمیت است، چرا که عدم توجه به این مسائل میتواند آینده فرد را بهطور جدی تحت تأثیر قرار دهد.
بدرفتاری به عنوان پیام ارتباطی
این اصل، سنگ بنای رویکردهای نوین فرزندپروری است. متخصصان توصیه میکنند که ما باید دیدگاه خود را از “کودک مشکلدار” به “کودکی با یک نیاز برآورده نشده” تغییر دهیم. رفتار منفی در حقیقت یک «فریاد کمکخواهی» یا بیان نیازی است که کودک نمیتواند آن را به صورت کلامی ابراز کند. وظیفه والدین این است که مترجم این زبان رفتاری باشند. اگر کودکی پرخاشگری میکند، در واقع به ما میگوید: “من احساس ناامنی میکنم،” یا “من در این موقعیت گیر افتادهام و نمیتوانم خودم را آرام کنم.” اگر تنها رفتار را تنبیه کنیم، زبان کودک را خاموش کردهایم، در حالی که نیاز او هنوز سر جای خود باقی است و به زودی به شکل دیگری خود را نشان خواهد داد.
رویکردهای مدیریت موثر رفتار:
این رویکردها بر مبنای تقویت رفتارهای مطلوب و ایجاد یک محیط امن و قابل پیشبینی استوارند.
به جای تمرکز بر رفتار منفی، رفتار مثبت را تحسین و تشویق کنید
تقویت مثبت (پاداش اجتماعی، تعریف و تمجید، یا اختصاص زمان کیفی) بهترین راه برای افزایش عزت نفس کودک و اطمینان از تکرار رفتار خوب است. نحوه عمل باید شامل توصیف دقیق رفتار مثبت باشد: به جای گفتن “آفرین که جیغ نزدی”، بگویید: “ممنونم که با صدای آرام خواستهات را بیان کردی، این یعنی من میتوانم بهتر کمکت کنم.”. پاداشها نباید صرفاً مالی باشند؛ گذراندن وقت با کیفیت با کودک، یا رفتن به پارک، پاداشهای موثرتری هستند.
ثبات و وضوح قوانین:
قوانین باید قاطعانه، واضح، ثابت و متناسب با سن کودک باشند. ثبات در اجرای پیامدها، احساس امنیت کودک را افزایش میدهد و اضطراب ناشی از عدم قطعیت را کاهش میدهد. این ثبات باید توسط تمامی مراقبان در خانواده رعایت شود تا کودک بداند دقیقاً چه انتظاری از او میرود.
بیتوجهی فعال و آرامش:
هنگام بدرفتاریهای جزئی و جلب توجه، از بیتوجهی فعال استفاده کنید و آرامش خود را حفظ نمایید. پاسخهای پرخاشگرانه یا عاطفی والدین، رفتار کودک را تشدید میکند. بیتوجهی فعال به کودک میآموزد که رفتار منفی او دیگر به هدفش (توجه والد) نمیرسد.
تایمآوت هدفمند:
اگر از تکنیک تایمآوت (زمان توقف) استفاده میکنید، باید هدف آن آموزش مدیریت خشم و تنظیم رفتار باشد، نه تنبیه یا شرمساری. محل تایمآوت باید یک فضای امن و خلوت باشد تا کودک فرصت بازگشت به آرامش را داشته باشد و بتواند از مهارتهای آرامسازی که قبلاً آموخته، استفاده کند.
آموزش مهارتهای عاطفی
والدین باید به کودک کمک کنند تا هوش هیجانی خود را توسعه دهد، احساسات بزرگ را نامگذاری کند (مثلاً “عصبانی هستم” به جای پرخاشگری) و راههای سالم مقابله با احساساتی مانند ناامیدی، خشم، یا اضطراب را بیاموزد. این فرآیند از طریق مربیگری هیجانی انجام میشود. در این روش، والدین ابتدا احساس کودک را مشاهده کرده، آن را نام میبرند (همدلی)، به احساس اعتبار میدهند (“اشکالی ندارد که ناراحتی”)، و سپس بر رفتار نامناسب محدودیت تعیین کرده و کودک را به سمت یافتن راهحلهای سالم برای ابراز احساسش هدایت میکنند.
تکنیک انتخاب محدود
این تکنیک به کودک احساس کنترل و استقلال میدهد، درحالیکه او را در چارچوب مطلوب والدین نگه میدارد.
| موقعیت چالشی | دستور غلط (جنگ قدرت) | انتخاب محدود (تفویض قدرت) |
| مسواک زدن | همین الان مسواکت رو بردار! | میخوای مسواک زدن رو خودت شروع کنی یا اول من سه بار مسواک بزنم؟ |
| لباس پوشیدن | این پیراهن زشت رو بپوش. | میخوای امروز پیراهن راهراه بپوشی یا پیراهن ساده؟ |
| تمیز کردن اتاق | اتاقت رو مرتب کن! | میخوای اول لگوهایت رو جمع کنی یا اول کتابها رو بزاری سر جاش؟ |
مدیریت انتقالها (Transitions):
برای جلوگیری از طغیانهای ناشی از جابجایی فعالیتها، از دادن هشدار زمانی واضح و قابل مشاهده استفاده کنید. به جای ناگهانی گفتن “بازی تمام شد”، بگویید: “تو ۱۰ دقیقه فرصت داری بازی کنی. وقتی زنگوله صدا داد (یا عقربه به عدد ۹ رسید)، باید جمع کنیم”.
مدیریت دعوای خواهر و برادر:
هنگامی که کودکان بر سر یک اسباببازی دعوا میکنند، از لحن همدلانه استفاده کنید و رفتار هر دو را مدیریت کنید: “من میفهمم هر دوی شما این ماشین را میخواهید، اما هل دادن ممنوع است. تا زمانی که نتوانید نوبتی بازی کنید، ماشین باید پیش من بماند.” این کار آموزش میدهد که احساسات قابل پذیرش هستند، اما پرخاشگری قابل قبول نیست.
الگوی تنظیم هیجانی:
والدین باید رفتار خود را مدیریت کنند و الگوی مناسبی از تنظیم هیجانی برای فرزندان باشند. اگر والدین در مواجهه با ناامیدی و استرس آرامش خود را حفظ کنند، کودک نیز این مهارت را میآموزد. مدیریت استرس شخصی (مانند تنفس عمیق، یا اختصاص وقت برای خود) یک بخش حیاتی از تربیت موفق است.
ایجاد روال منظم (Routine) برای ثبات:
داشتن یک روال منظم، به ویژه برای زمانهای پرچالش (مانند صبح زود یا زمان خواب)، امنیت و ثبات مورد نیاز کودک را فراهم میکند. روال ثابت برای زمان خواب، به بدن کودک سیگنال میدهد که زمان آرام شدن است. همچنین ساعات ثابت برای صرف غذا، از افت قند خون و پرخاشگریهای ناشی از گرسنگی پیشگیری میکند.
والدین باید بپذیرند که نمیتوانند از یک کوه آتشفشان انتظار داشته باشند که به کودک آرامش بیاموزد. ثبات رفتاری کودک ابتدا از ثبات عاطفی والدین نشأت میگیرد.
سوالات متداول:
1. چرا برخی کودکان بدرفتاری میکنند؟
کودکان ممکن است به دلایل مختلف از جمله مسائل خانوادگی، عاطفی، روانشناختی یا حتی اجتماعی به بدرفتاری بپردازند. این رفتارها ممکن است پاسخی به استرس یا عدم توجه باشد.
2. چگونه میتوان بدرفتاری کودکان را کاهش داد؟
با استفاده از تربیت مثبت، توجه به نیازهای عاطفی و روانی کودک، و ایجاد محیطهای آرام و پایدار میتوان بدرفتاریهای کودکان را کاهش داد.
3. آیا بدرفتاری در کودکی میتواند تاثیرات بلندمدتی داشته باشد؟
بله، بدرفتاری در کودکی میتواند تاثیرات منفی بلندمدتی مانند مشکلات تحصیلی، اجتماعی و روانی در بزرگسالی ایجاد کند.
4. بدرفتاری فرزندم در مکانهای عمومی خیلی شدید است. چه کار کنم؟
طغیانها در محیطهای عمومی اغلب به دلیل شرم والدین، تقویت میشوند (باجدهی). برای مدیریت این شرایط، قبل از خروج از خانه، انتظارات را واضح بیان کنید (پیشایند) و یک قانون قاطع بگذارید (مثلاً: “اگر فریاد بزنی، بلافاصله خرید را تمام میکنیم و میرویم”). اگر طغیان رخ داد، هرگز در برابر قشقرق عمومی تسلیم نشوید. اگر رفتار کودک جلب توجهی و غیر خطرناک است، از بیتوجهی فعال استفاده کنید؛ در غیر این صورت، کودک را به یک مکان امن و خلوت (مثل ماشین) منتقل کنید تا سیستم عصبیاش فرصت آرام شدن پیدا کند.
5. کودک من زیاد «نه» میگوید. آیا او لجباز است؟
لجبازی در سنین نوپایی (۲ تا ۴ سال) یک نشانه طبیعی از رشد استقلال است و به ندرت نشانهی بدخواهی است. این یک مبارزه برای کنترل است. برای کاهش لجبازی، از جنگ قدرت دوری کنید و از تکنیک «انتخاب محدود» برای تقویت حس کنترل او استفاده کنید. با دادن دو گزینه قابل قبول، به او قدرت انتخاب میدهید و از درگیری مستقیم جلوگیری میکنید.
6. چگونه میتوانم بفهمم که بدرفتاری فرزندم ناشی از ADHD یا اضطراب است؟
لجبازی عادی موقتی است و به روتین و اقدامات تربیتی ثابت پاسخ میدهد. اگر رفتار کودک (مانند پرخاشگری، عدم تمرکز شدید، تحریکپذیری غیرعادی) علیرغم تلاشهای مداوم و ثابت شما برای مدیریت رفتار و ایجاد ثبات، ادامه پیدا کند و حداقل ۶ ماه طول بکشد و بر عملکرد او در دو محیط (مثلاً خانه و مدرسه) تأثیر بگذارد، باید به متخصص مراجعه کنید. مشکلات عصبشناختی مانند ADHD و ODD نیازمند تشخیص حرفهای و درمانهای تخصصی مانند PMT یا CBT هستند. این رفتارها ناشی از ناتوانی بیولوژیکی هستند، نه صرفاً نافرمانی.
7. اگر کودک من وسط حرف زدن من بپرد، چگونه بدون عصبانیت واکنش نشان دهم؟
پریدن وسط حرف، یک رفتار جلب توجه است. ابتدا، کودک را از نظر جسمی لمس کنید تا مطمئن شوید او را دیدهاید. سپس، به طور واضح و آرام (بدون عصبانیت) بگویید: “من تو را دیدم، اما الان نوبت صحبت کردن من است. وقتی کارم تمام شد، نوبت توست.” این کار، قانون را بیان میکند. در مواردی که صحبت شما ضروری نیست، از بیتوجهی فعال استفاده کنید و تنها پس از مکث او، به درخواستش پاسخ دهید تا توجه مثبت را تقویت کنید.
8. آیا تنبیه فیزیکی در موارد شدید مجاز است؟
مطلقاً خیر. تنبیه فیزیکی (زدن یا کتک زدن) آسیب روانی و جسمی ایجاد میکند. علاوه بر این، به کودک میآموزد که اعمال قدرت با خشونت، راهحل مشکلات است و او نیز میتواند از آن استفاده کند. به جای تنبیه فیزیکی، از پیامدهای منطقی (Logical Consequences) و تکنیک تایمآوت هدفمند استفاده کنید تا کودک مسئولیت رفتارش را بپذیرد و مهارتهای تنظیم هیجانی را بیاموزد.





